*توجه توجه*
یعنی رفتم تو حیاط با چه صحنه هایی که روبه رو نشدم.بیشتر بچه هامون مث اینکه خیلی عجله داشتن موهاشونو رنگ کردن و بله دیگه...خوب ابروام بر میداشتی با خط چشم میومدی با یه برق لب کارو تموم میکردی دیگه![]()
.
وااای ولی خدا رو شکر معلم حرفه و عربیمون عوض شده(معلمای خیلی خوبین حالا باز نمیشه به اینا اعتماد کرد یهو تو زرد از آب در میان.مگه نه؟).امروز از بس از دست این معلم حرفمون خندمو نگه داشتم یهو گوشه کلاس(همونجایی که منو دوستام میشینیم)خندم منفجر شد،حالا بگذریم خنده ها سر چی بود.![]()
کلاسمونم همون کلاسیه که وقتی اول راهنمایی بودیم توش درس میخوندیم(مثلن درس میخوندیم).منم سریع رفتم نشستم اونجایی که چند سال پیش برای اولین بار تو زندگیم دشمن خونیمو پیدا کردم![]()
ولی چند وقت بعدش باهم دوس صمیمی شدیمو هنوز که هنوزه باهم دوستیم ولی اون دیگه اینجا نیست چه خاطراتی واسم مرور شد![]()
امروزم راجب مدرسه هامون باهم حرف میزدیم.وای یه دختره تو کلاس هست از اون جو گیرا!!
معلم تاریخمون میخواست اولین درسو که راجب این پادشاهای صفوی بودو بده(چهل سال داره درس میده مام واسش دست زدیم شمام خواستی یه دست به افتخار این معلم بزن)که این دختره گفت:خانـــــــوم میشه یه چیزی بگم؟معلم:بله دخترم بگو.(قابل ذکره هنوز درس شروع نشده بود)دختره:اصن تاحالا دقت کردین همه ی این پادشاهایی که میان باعث شکست مملکت میشن(نه فقط تو میدونی)تا میایم به اون قله کوه برسیم یهو سقوط میکنیم و کلن چندتا جمله دیگه هم گفت ولی شبیه این مجریا که راجب وضع و اوضاع مملکت حرف میزنن با هیجانو بلندو عصن یه وضی!!!حالا همه هم داشتیم از خنده میزارو گاز میزدیم اونم همینطوری به حرفش ادامه میداد
.
حالا از طرفیم این معلم ریاضیمون راجب اینکه کمتر از 19/5 بیارین دبیرستان ثبت نامتون نمیکننو اینا حرف زدو کلی شرایط سخت.من تو اون لحظه و هضم کردن حرفای معلمم:![]()
![]()
![]()
امروز کلی اتفاق خوب دیگه ای هم افتادا ولی بسه دیگه چشتونو درد اوردم
.شمام از اتفاقایی که امروز واستون افتاد بگین.